کتاب من و کودکم: پرورش هوش و خلاقیت در کودکان به قلم فیروزه پناهپور، راهکارهایی ارائه میدهد تا به کمک آن بتوانید استعدادهای کودکانتان را کشف کرده و خلاقیتهایشان را شکوفا کنید.
کلماتی مانند هوش، باهوش، هوشمند، تست هوش و… مفاهیمی هستند که همه شما با آن آشنا هستید. مبحث هوش یکی از مباحث داغ در حوزه روانشناسی معاصر است. قرنهاست که فیلسوفان درباره ماهیت هوش به نظریهپردازیهای ذهنی اکتفا کردهاند. آزمونهای هوشی که در اوایل قرن بیستم تهیه شدهاند از مهمترین دستاوردهای رشته روانشناسی به شمار میآیند. واژهی خلاقیت نیز واژهای آشنا برای همه شماست. و با هوش در رابطهای تنگاتنگ قرار دارد. اما باید بدانید که خلاقیت با هوش متفاوت است.
خلاقیت و هوش، هر دو توانایی هستند که در تمامی انسانها وجود دارد اما با شدت و ضعف. 95% از کودکان آزمایش شده بین سن 3 تا 5 سال خلاقیت بالایی از خود نشان دادهاند. همین کودکان هنگامی که در نوجوانی مورد آزمایش قرار گرفتند تنها 5% درصد خلاقیت بالا از خود نشان دادند.
در طول دوران رشد کودکان در خانه و مدرسه و محیط زندگی به آنها آموزش میدهید :”اگر میخواهید به مشکل بر نخورید، با دیگران سازش کنید”. به آنها تلقین میکنید که دنبال چالش نباشند و ایدههای غیر معمول از خود بروز ندهند. شما با این کارها خلاقیت آنها را از بین میبرید.
خلاقیت امری طبیعی و عادی است که همه میتوانند از آن بهره ببرند. فیروزه پناهپور در کتاب من و کودکم (me and my baby) خلاقیت مادرزادی و بخشی از ساختار ژنتیکی انسان را بررسی کرده و نشان میدهد که 95% از مردم میتوانند عملکردهای استثنایی داشته باشند. به شرطی که در محیط و شرایط مناسب قرار بگیرند.
خلاقیت انسان مانند یک ماهیچه است. اگر از آن استفاده نکند، به مرور زمان ضعیف و غیر موثر میشود. و در صورت عدم گسترش و پرورش آن دیگر برایش سودی نخواهد داشت. شما باید مدام از توانایی خود در ارائهی ایدههای جدید استفاده کنید. تا همواره در شرایط عالی باقی بماند.
مغز شما از سلولهای عصبی به نام نرون ساخته شده است. شما در هر زمانی قادرید از خلاقیت خود استفاده کنید و با این کار نورونهای بیشتری را فعال کنید و بر اتصالات مغزی خود بیفزایید. و این به شما کمک میکند تا بهتر و روشنتر بیندیشید.
خلاقیت قابلیتی است که انسان را از سایر موجودات متمایز و برجسته میکند. این هدیه الهی در وجود تمامی انسانها قرارداده شده است. ولی تفاوت در این است که برخی تلاش میکنند تا خلاقیت را در خود یا فرزندشان پرورش دهند و با تلاش از دیگران متمایزتر شوند.
در بخشی از کتاب من و کودکم میخوانیم:
بیشترین حد هوش فرد پیش از تولد او تایین میشود. با این وجود عوامل دیگری هم “فیزیولوژیکی” و هم “محیطی” بر رشد ظرفیت هوش و قابلیت هوشمندی تاثیر دارند.
رشد مغز کودک در طی سال اول زندگی دو برابر میشود. این افزایش وزن مغز به دلیل افزایش تعداد سلولها و اتصالات بین سلولها و قسمتهای مختلف مغز است. هنگامی که کودک به چیزی علاقهمند میشود و تلاش ذهنی میکند، این اتصالات شروع به رشد میکنند. بنابراین از بدو تولد، هر صدا، تصویر، تماس، احساس، بو و مزه موجب ساخته شدن اتصالات بیشتری میشود.
شما میتوانید با فراهم کردن محرکها به رشد و توسعهی مغز کودک خود کمک کنید. انجام این کار به خصوص در سال اول زندگی و بار دیگر در سال سوم که در هر دو مورد مغز جهشهای رشدی عمدهای به عمل میآورد، حائز اهمیت است.
یک شخص معمولی در طول عمر خود از کمتر از 15% تا 30% کل توانایی ذهنی خویش استفاده میکند و همه افراد منابع ذهنی دست نخوردهای دارند که هرگز رشد نکرده و مورد استفاده قرار نمیگیرد.
خانه، مدرسه و محیط کودک در حال رشد نیز بر رشد تواناییهای ذهنی بالقوه تاثیر میگذارند. همچنین یک محیط غنی و متوازن میتواند بر رشد تواناییهای ذهنی موثر باشند.
مشخصه یک کودک با هوش این است که او تقریبا از نظر تمام جنبههای پیشرفت و نیز کسب مهارت از سن خود جلوتر است. چنین کودکی از هر لحاظ پیشرفته تر از کودکان دیگر است.
کودکان باهوش ممکن است از والدین خود جلو بیفتند و این موضوع باعث میشود آنها احساس بی کفایتی کنند و خود را تا حدودی عاجز از فراهم کردن محیطی محرک برای رشد او بیابند.